آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

ماجراهای آنیتا

خبر خبر خبر

در تاریخ 93/2/23 من برای اولین بار تونستم از میز بگیرم و بلند بشم که این واقعه با دست و هورااااا و خوشحالی همه همراه بود اینم عکسش که دقیقا مربوط به همون لحظه ست اینجا هم چشم مامان رو دور دیدم وایستادم و دارم روی میز رو بهم میزنم بعضی وقتا هم شیطونی نمی کنم مثلا توی خواب ...
1 خرداد 1393

من میشینم

من دیگه میتونم بشینم البته 1 ماهی میشه اما یادم رفته بود بگم اینجوری مستقل تر شدم و گاهی وقتا که مامان کار داره میشینم و بازی می کنم که طبق قانون من زمان بسیار کوتاهی و بعدش دوباره سر و صدام در میاد و یکی باید بیاد با من بازی کنه اینجا هم نشستم دارم تلوزیون نگاه می کنم من الان 4 تا دندون دارم 2 تا بالا 2 تا پایین چند تا کار جدید هم یاد گرفتم مثلا زبون درازی! هر کی زبونشو برام در بیاره بیرون منم سریع زبونم رو در میارم سرعت سینه خیز رفتنم هم بیشتر شده و در یک چشم به هم زدن غیب میشم پا کوبیدن هم که فعالیت اصلیم هست و هر جایی که بفهمم صدا در میاد سریع میچرخم و با پاهام محکم میکوبم و همیشه داد مامان وبابا تو خونه بل...
1 خرداد 1393

بدون عنوان

من دیگه حسابی متحرک شدم و دائم مامان دنبالم راه میره که کارهای خطرناک نکنم روش حرکت کردنم هم به صورت سینه خیزه و هر روز دارم سرعتم رو بیشتر می کنم . تا مامان منو میذاره زمین طول خونه رو در یک چشم به هم زدن طی می کنم  به خاطر همین هم مامان و با با همش می گردن تا منو پیدا کنند معمولا هم زیر میز یا مبل یا سر چاه آشپزخونه یا...... پیدا می کنند! این هم روش جدید بازی با تشک بازیه که خودم اختراع کردم  حالا جند تا آنیتا در طرحها و رنگهای مختلف     ...
4 ارديبهشت 1393

گزارش عید

امسال اولین عید نوروز من بود. قبلش که حسابی بدو بدو بود ولی از وقتی سال تحویل شد به آرامش رسیدیم . سال تحویل که خیلی خوب بود چون مامان یک سفره رنگ و وارنگ بنام هفت سین چید که من بهش خیلی علاقه داشتم البته به بهم ریختنش  لحظه سال تحویل هم  با مامان و بابا سه تایی نشستیم دورش و مامان بخاطر اینکه امسال من هم هستم خدا رو شکر کرد. بعد از اینکه صدای بوم و بعد آهنگ دی دیری دیری اومد من فهمیدم که سال تحویل شد چون مامان وبابا شروع کردن به خوشحالی کردن وبوسیدن من بعدش هم حسابی بزن برقص کردیم که خیلی خوش گذشت. اینم عکس منه که معلومه چقدر خوشحالم بعدش هم که تا آخر تعطیلات همش مهمونی رفتیم و مهمون اومد و من کلی آدم دیدم که قبلا ندیده بو...
28 فروردين 1393

بدون عنوان

عید همه مبارک امیدوارم سالی پر از سلامتی و شادی برای همه مخصوصا نی نی ها باشه بعدا میام و تعریف می کنم تو عید چه خبرا بوده ...
9 فروردين 1393

بدون عنوان

این چند وقت که نبودم به دلیل این بود که آخر ساله و همه حسابی سرشون شلوغه! اول اینکه دومین مروارید سفیدم در تاریخ 92/12/16 در اومد و من حسابی مخصوصا با این دومی ممه رو گاز می گیرم و جیغ مامان رو در میارم راستی بعد از دندون اولم مامان پروین برام آش دندونی درست کرد تازه به من هم ازش دادند خوردم خیلی خوشمزه بود  اما چون من اون روز خیلی بد اخلاق شده بودم  متاسفانه عکسی ندارم اما همه زحمت کشیده بودند و برام کلی کادو دادند که بعدا عکسشون رو نشون میدم تو این چند روز گذشته با پدیده ای به نام خونه تکونی آشنا شدم  ولی اصلا دوستش نداشتم چون مامان و بابا منو میگذاشتم یک طرفی و میرفتند دنبال کارشون و کسی نبود که با من یازی کنه ...
9 فروردين 1393

بدون عنوان

این هفته خیلی خوب بود چون 3شنبه تعطیل بود و من ومامان تا آخر هفته خونه بودیم و حسابی با هم بازی کردیم. مامان میگه خدا رو شکر من دوباره خوش اخلاق شدم و دیگه گریه نمی کنم آخه دیگه سرما خوردگیم خوب شده ایشالا دیگه  مریض نشم راستی از غذا هایی که میخورم بگم الان دیگه خیلی چیزا میخورم مثل فرنی سیب موز زرده تخم مرغ و انواع سوپ که مامان هر بار یه مدل جدیدش رو برام درست میکنه سوپ از همه بیشتر دوست دارم و معمولا وقتی میخورم خیلی خوشحال میشم و عکس العمل خوشحالیم هم که پوف کردنه و اون موقع هست که داد مامان میره هوا که آنیتایی همه خونه رو سوپی کردی!!!! این عکس چند شب پیشه که بابا هر کاری کرد من غر زدم اونم منو گذاشت رو گاز بلکه آروم بشم...
24 بهمن 1392