آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

ماجراهای آنیتا

بدون عنوان

1392/8/27 11:45
نویسنده : minabaghernezhadi
70 بازدید
اشتراک گذاری

  این چند وقت که نبودم کمی سرم شلوغ بود اولش که واکسن 4 ماهگی زدم که خدا رو شکر بخیر گذشت و خیلی درد نداشت{#emotions_dlg.e1}

بعدش مامان به دستور دکترم بهم فرنی داد اولش خیلی خوب بود و من هم حسابی استقبال کردم

اما بعدش حالم بد شد و مامان حسابی ترسیده بود{#emotions_dlg.e10} خلاصه 1شب تا صبح با مامان و مامانی برنامه داشتیم . مامان هم دیگه پشت دستش رو داغ کرده و به من میگه تا 6 ماهگی بجز شیر از هیچ چیز خوشمزه دیگه ای خبری نیست البته بعضی وقتا یواشکی بهم آب سیب میده ومن کلی ذوق میکنم {#emotions_dlg.e29}

من دیگه خیلی بزرگ و قد بلند شدم بخاطر همین دیگه توی تخت کوچولوی نوزادی جا نمی شم و توی یک تخت بزرگتر می خوابم

قبلا مامان موقع خواب دستهای منو میبست چون میپریدم وخوابم نمی برد ولی حالا چون بزرگ شدم{#emotions_dlg.e29}

دیگه دستامو نمی بنده و مثل آدم بزرگها میخوابم

تازه شیطونت هم شدم و مامان اصلا دیگه نمیتونه منو تنهایی روی تخت بذاره چون فوری وی چرخم و خلاصه متحرک شدم{#emotions_dlg.e28}

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)