آنیتا و کلی شیطونی جدید
من کلی چیزای جدید یاد گرفتم که بگم
اول از همه بگم که اسم مامان رو یه دفعه ای در تاریخ 9 اردیبهشت بلد شدم که بگم و حالا هر وقت مامان صداش میکنم و جواب نمیده یا در شرایط بحرانی صداش میکنم مییییییییییییییییییییییییییییییییییییینا و مامان هم که خیلی ذوق میکنه که نم یادگرفتم اسمشو صدا کنم سریع جواب میده جججججججججججججججججججانم و اینطوری مشکلات من حل میشه
یکی از کلمات رمزی که میگم توش هست که به هر نوشیدنی غیر از آب و چایی میگم مثل دلستر و نوشابه
به چایی هم میگم تایی
بهترین بازی که دوست دارم بپر بپر روی تخته هم تخت خودم هم تخت مامان وبابا مخصوصا اگه یکیشون هم دراز کشیده باشند چون اینجوری هم رو تخت میپرم هم روی شکم و سر و کمر اونا خیلی هم خوش میگذره
اگه یه کاری رو دوست نداشته باشم انجام بدم دستمو بالا میگیرم و میگم دوشت نه نخوام
مثل سابق عاشق کتاب خوندن هستم و وقتی مامان برام کتاب میخونه دست میزنم و گاهی من هم باهاش میخونم
راستی از خوابیدن شبها بگم دیگه این مدلی شده که با مامان میریم تو تخت من انقدر شعر میخونیم و بالا پایین میپریم تا مامان خوبش ببرهبعد وقتی خیالم راحت شد که مامان خوابه بعد از کلی شیطونی منم میخوابم